سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت یک و نیم آن روز

  «و تاریخ همیشه تکرار می شود»ِ فلفل نمکی را می خواندم که باد پنجره  را باز کرد و باران را پاشید توی اتاق!! آسمان داشت گریه می کرد!! من عاشق گریه های فاطمیه ی آسمانم...
آسمان این را با من گفت:

من آسمانم...
دارم می بارم.دارم شر شر گریه می کنم.
.
.
آن موقع که در خانه مادر را آتش زدند، همانجا بودم! بالای همان در! چشم هایم باز بود! من هیچ وقت چشم هایم را نمی گیرم!!
... راست گفتی در آتش گرفت . مادر شهید شد . محسن نیامده رفت.
من همانجا بودم!! چشم هایم بازتر از همیشه!! تو مگر نمی دانی من به چرخش سر انگشت مولا نفس می کشم؟! من چشم هایم همیشه باز است! همیشه خیره به اشارت مولا...
صدای مادر را هم شنیدم!! آتش گرفتم!! اما! اجازه باریدن نداشتم!! مولا به همه ما گفته بود صبر باید کرد...
تو مگر نمی دانی من تمام غرش ها و غیرت هایم بند است به حرکت مژگان مولا؟! من با پلک های او ورق می خورم! با اذن او می غرم و می گریم... آن موقع بودم! همان موقع هم بغض هایم بند اذن مولا بود...
بالای خیمه گاه هم بودم!! آنجا هم اما باید بغض هایم را می ریختم توی دلم!! آنجا هم اجازه گریه کردن نداشتم!! آنجا هم فقط آتش گرفتم!!
.
.
.
الان اما! من قاصد آن درم!! من قاصد آن خیمه گاهم!!  حالا من با گریه های شرشرم!! با برق ها و غرش هایی که شما آدمها را می ترساند!! حالا من با فریادهایم دارم توی گوش شما آدم ها داد می زنم آی مردم آی مردم من بودم آنجا! بالای آن در... نمی دانید چه دیدم..نمی دانید...!!
چرا گوشهایتان را می گیرید؟؟ من دارم تمام دردهای این سالها را فریاد می کنم روی سر شما!! شما که به قول خودت  زندگی تان روبه راه است . هر شنبه می روید سر کارتان . جمعه ها روز استراحتتان است . عمیق می خوابید . استراحت می کنید.... چرا گوش هایتان را می گیرید؟؟!! من داد میزنم تا خوابتان بپرد!! خوابتان عمیق شده حواستان نیست آدمها!!
اما گفتی بارانم اسیدی است... این اسیدها خاکستر همان آتشهایی است که بالای آن در که بالای خیمه گاه توی دلم شعله کشید!! این اسیدها همه آن بغض هایی است که ریختم توی دلم بی هیچ صدایی!!
 من داد میزنم گوشهایتان را می گیرید!! من می بارم چتر بر می دارید!! برق می زنم چشم هایتان را میبندید!! آخر من به چه زبانی داد بزنم دردهای بالای آن در را؟؟!!
و تاریخ همیشه تکرار می شود... داد میزنم تا بیدار شوید... آن تاریخ ننگ نباید تکرار شود!!
می بارم!! باز هم می بارم!! سر و صدا می کنم!! هیچ چیز تمام نشده! تو مگر نمی گویی
و تاریخ همیشه تکرار می شود   ....هیچ چیز تمام نشده... هیچ چیز حتی...

پینوشت1: من استعاره نیستم!! من حقیقتم!! دردهایم را بفهمید!!
پینوشت2: بارانتان هر وقت اسیدی شد بدانید سوخته اید!! آن خاکستر دل است اسید نیست!!
پینوشت3: آقا! تسلیت!


... ..... این را زیر باران نوشتم!

و تاریخ همیشه تکرار می شودِ فلفل نمکی عزیز را هم بخوانید.    

 



نوشته شده در چهارشنبه 91 اردیبهشت 6ساعت ساعت 3:1 عصر توسط ملیحه سادات| نظر

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin